۩۩۩ ☫برآستان جانان (سعدی  ) حافظ  ☫۩۩۩

  

نظر کردم به چشمِ رای و تدبیر / ندیدم بِه ز خاموشی خصالی

نگویم لب ببند و دیده بردوز / ولیکن هر مقامی را مقالی

زمانی درسِ علم و بحثِ تنزیل / که باشد نفسِ انسان را کمالی

زمانی شعر و شطرنج و حکایت / که خاطر را بوَد دفعِ ملالی

خدای است آن که ذاتِ بی‌نظیرش / نگردد هرگز از حالی به حالی

 ( قطعات سعدی )

 

جدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم

الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل

بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی

که سلطانی عالم را طفیل عشق می‌بینم

اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

صباح الخیر زد بلبل کجایی ساقیا برخیز

که غوغا می‌کند در سر خیال خواب دوشینم

شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی‌غلط باشد که حافظ داد تلقینم

 

سعدی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

graphic پوپک دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. کلینیک زیبایی مو ایران توریست کشاورزی فروشگاه معرفی اجناس